کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

ای دختر کلک من.......

دیروز 5 شنبه 29 مرداد بود که مامانی داشت به کاراش می رسید و شما دیدی کسی بهت توجه نمی کنه الکی زدی زیر سرفه و هی به ما نگاه میکردی ببینی عکس العملمون چیه.فدای اون هوشت برم من.تازه 5شنبه یه کار دیگه هم کردی که دل بابایی رو بردی.می خواستی بابایی بغلت کنه دستاتو باز می کردی و سرو صدا از خودت در میاوردی.آخه قبلا فقط ورج و وورجه می کردی و پاهاتو تکون می دادی ولی این دفعه دستاتو باز کرده بودی.قربونت برم که روز به روز داری بزرگتر می شی و دندون دومت هم شبیه خرگوشت کرده.   ...
30 شهريور 1392

دختر ملوس من........

سلام خوشگل مامانی.... قربون قدو  بالات برم من..... دیروز که رفتیم خونه مادرجون بیدار بودی و تا منو دیدی دستاتو باز کردی که بیا منو بغل کن.اگرم بغلت نمی کردم می زدی زیر گریه آخه منتظرمون بودی.اینو از چشمای نازت می خونم. این روزا تو روروئک قشنگ راه میری و برای خودت می چرخی.... خوردن قطره آهن هم شروع شده.بمیرم که خیلی بدمزست و باید تحملش کنی.چون موقع خوردنش ممکنه بریزه رو لباستو رنگش نره برات از اول پیشبند بستم.به خاطر همین از این پیشبندت می ترسی تا برات می بندم چشماتو گرد می کنی و با ترس نگام می کنی.منم مجبورم یکهو بریزم تو دهنت.ببخش مجبورم دخمل نازم.برای سلامتیت لازمه. صداهایی که در میاری:بوووو......بابا رو هم گاهی می گی......
26 شهريور 1392

تب کردن آیلین

دختر نازم ببخش که دیشب تو خواب ناله می کردی و مامانی از خستگی صداتو نشنیدم.بابایی منو بیدار کردو گفت آیلین ناله می کنه.خیلی عذاب وجدان گرفتم.شیر که خوردی یه کم آروم شدی ولی دوباره ساعت 6 حالت بد شد.ایندفعه تب داشتی.آخه هم دندون دومت و هم واکسنت با هم افتاده بود تو یه روز و بهت فشار اومده بود.قطره استامینوفن رو که خوردی  و پاشویت کردیم بهتر شدی و خوابیدی.بعدش که مادر جون گفت تا الان تب نداشتی.   درد و بلات تو سر مامانی ...
24 شهريور 1392

دومین دندون آیلین کوچولو............

سلام دختر نازو  شیطونم.......... امروز نوبت واکسن داشتی..مامانی صبح مرخصی گرفتم تا ببرمت درمانگاه برای واکسن.بمیرم که خیلی درد کشیدی موقع واکسنت.2 تا واکسنم بود.قبل از واکسن زدن هم که رو تخت خوابوندمت یه جوری هراسون نگام کردی که یعنی منو بلند کن من می ترسم.انگار می دونستی می خواد چی بشه.وقتی پاهاتو گرفتم و خواست واکسن بزنه تو جیغات شنیدم گفتی :ماما....اونم با تشدید.بمیرم که بغل منو می خواستی و من نمی تونستم بغلت کنم. با تمام این توصیفات واکسن دوم هم بهت زدن.استامینوفن رو که بهت دادم کم کم خوابت داشت می گرفت.بردمت پیش مادر جون که برگردم سرکار.کلی برای منو مادر جون خندیدی و بعد خوابیدی.قدت68سانت و وزنت 8800 بود که خانومه گفت خوبه. ر...
23 شهريور 1392

6 ماهگي نفسم.............

دختر قشنگ من امروز 6 ماهگيش تموم مي شه و از فردا رسما وارد 7ماهگي مي شه. اين روزا خيلي بلا شدي،دقتت بالا رفته.وقتي شير يا غذا مي خواي هي مي گي اَم ،اَم . تو روروئك بهتر راه ميري.......و اينكه دندون دومت هم تو راهه.آخه لثت ورم كرده و همين روزاست كه بهت بگن خرگوش .فداي اون چشماي منتظر به درت بشم من.     به قول خاله محي نيم سالگيت مبارك   ...
21 شهريور 1392

نامه اي به دختر قشنگم.............

فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن   اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که  همین کارها را به تو یاد دادم   اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت و بارها با عشق گوش فرا دادم   اگر زمانی را برای تعویض من میگذاری با عصبانیت این کار را نکن و به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، من نیز مجبور  می شدم روزی چند بار ل...
21 شهريور 1392

اولين باري كه آيلين كوچولوي ما تونست بشينه......................

دختر قشنگ من .......ديروز (11شهريور 92)تونستي بشيني و ماماني و بابايي رو خوشحال كردي خيلي نگران بودم كه نتوني بشيني ..آخه تپلي و گرد هستي گفتم سختته و قل مي خوري و مي افتي. جالب بود كه تو اولين نشستنت خم شدي و شصت پاتو خوردي....تا ميومدم پشتت بشينم تا يكهو نيوفتي زير چشمي پشت رو برانداز ميكردي و خودتو  مينداختي تو بغلم.فداي اون هوشت برم من... اينم عكست:   ...
12 شهريور 1392

دندون فشان آيلين...........(5 ماه و 16 روزگي)

ما 27 مرداد فهميديم كه از لثه دختر كوچولومون داره يه مرواريد كوچولو در مياد ، چون تو مسافرت بوديم نتونستيم براش جشن دندوني يا به عبارتي دندون فشانش كنيم.براي همين ديشب يعني 6 شهريور آيلين رو دندون فشان كرديم.اين يه رسمه كه بايد اجرا بشه.براي آيلين آش دندوني درست كرديم و غيره كه تو عكس قابل مشاهدست ولي چون هم ميز پذيرايي جواب اين همه وسايل رو نمي داد شاممون كه سالاد الويه بود  رو روي ميز نذاشتيم.خيلي به همه خوش گذشت و همه راضي بودن .البته منو و بابايي له له شده بوديم آخه ما 4 و نيم عصر رسيديم خونه و تازه خريد و كارا شروع شده بود.مادر جونتم اومده بود خونمون كه تورو نگه داره ولي بلند شد و كلي كمكمون كرد.خاله هم تو ساندويچ درست كردن بهمون ...
7 شهريور 1392